با ياد شهيد بهشتی...
با ياد شهيد بهشتی...
با ياد شهيد بهشتی...
نويسنده: غلامعلی حداد عادل
آقای بهشتی دوستان خود را همواره به آينده اميدوار می كردند و به آنان روحيه میبخشيدند. مجلس و محضر ايشان، مجلس منفیبافی و اظهار يأس و دلسردی و دلمردگی نبود، بلكه مجلس تجديد نشاط در كار و تقويت روحيه و اراده و خوشبينی بود.
خاطره نخستین دیدار خود با شهید بهشتی را فراموش نمیكنم. سال 1337، دانشآموز سال دوم دبیرستان بودم و سیزده سال داشتم. دبیرستان علوی یك مدرسة اسلامی بود كه در آن به دین و اخلاق و آموزش اهمیت بسیار داده میشد. تدریس زبان انگلیسی هم در آن مدرسه مهم و جدی بود. معلمی داشتیم پاكستانی كه تحصیلكردة اكسفورد بود و به او “مستر هاشمی” میگفتیم. روزی پیش از ظهر كه مستر هاشمی مشغول تدریس بود ناگهان دو نفر روحانی برای ورود به كلاس اجازه خواستند، یكی از آن دو، آقای علیاصغر كرباسچیان، معروف به علامه، مؤسس مدرسة ما بود و دیگری سیدی بلندقامت و خوشصورت كه با معرفی آقای علامه معلوم شد آقای بهشتی است.
روحانی تازهوارد نگاه نافذ و لبخندی دلنشین و صدایی گیرا و متین داشت و در همان دقایق اول، توجه و احترام همگان را برانگیخت. آقای بهشتی با معلم كلاس چند جملهای انگلیسی صحبت كردند و از او خواستند تدریس را ادامه دهد. بعد از چند دقیقه كه از تدریس و سؤال و جواب در كلاس گذشت آقای بهشتی شروع به صحبت كردند و گرم و مهربان، دانشآموزان را در فراگیری زبان انگلیسی راهنمایی و تشویق كردند و خود مثالهایی آوردند و عملاً در تدریس انگلیسی شركت جستند. این دیدار در من و دوستان همكلاسیام، كه عدهای از آنها امروز در جمهوری اسلامی عهدهدار مسئولیتهای مهم هستند اثری شیرین و شگرف بر جای نهاد. در آن زمان برای ما تصور اینكه یك روحانی،علاوه بر زبان عربی،زبان انگلیسی هم بداند دشوار بود و آن روز ما با چنین پدیدة نادری مواجه شده بودیم و حیرت كرده بودیم.
آخرین دیدار با شهید بهشتی را نیز فراموش نمیكنم. بیستوسه سال بعد از آن اولین دیدار، در اواخر بهار سال 1360، روزی آقای بهشتی من و یكی از دوستانم را، كه اتفاقاً او هم دانشآموز همان كلاس و همان مدرسه بود،به ساختمان دادگستری دعوت كردند.
روزگار، با انقلاب اسلامی دگرگون شده بود و آن روحانی جوان اكنون در مقام رئیس دیوان عالی كشور، شخصیتی درجه اول و مؤثر در انقلاب و ادارة كشور محسوب میشد. صحبت از این بود كه با انقلاب فرهنگی ضرورت تغییراتی در برنامههای درسی دانشگاهی مطرح شده و از هماكنون لازم است برای تدریس درس معارف اسلامی مدرسانی شایسته تربیت شوند و آقای بهشتی از ما میخواستند برای یك دورة آموزشی تربیت مدرس معارف اسلامی برنامة درسی تدوین كنیم. در فاصلة این دو دیدار، بهشتی همواره در صحنه و عرصة دید من و امثال مشهود و مشهور بود. در سال 1346، كه در انجمن اسلامی دانشجویان، دانشگاه شیراز فعالیت داشتم، گزارشی از آن فعالیتها را، توسط دوستی كه در مركز اسلامی هامبورگ با آقای بهشتی همكاری میكرد، برای ایشان فرستادم و چندی بعد پاسخی مكتوب و دلگرمكننده دریافت كردم. پاسخی كه تصویر آن را، بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، در پروندة خود در ساواك مشاهده كردم و دلیل آن همه فشار و حساسیت را كه از آن تاریخ به بعد نسبت به خودم و دوستانم در ساواك پیدا شده بود دانستم.
بعد از مراجعت آقای بهشتی از آلمان ملاقاتهایی پراكنده و همكارهایی جستهگریخته با ایشان داشتم، كه مهمترین آنها همكاری در تألیف كتاب “فلسفة دین” برای سال آخر دبیرستانها بود، كه آقای بهشتی و شهید باهنر و آقای علی گلزادة غفوری تألیف آن را بر عهده داشتند. با ظهور انقلاب اسلامی و پیروزی آن، ارتباط و همكاری شهید بهشتی در شورای مركزی حزب جمهوری اسلامی و در خصوص مسائل مربوط به شورای انقلاب روزافزون شد و من فرصت یافتم تا بهشتی را از نزدیك، بیشتر و بهتر، بشناسم.
در تصویری كه از شخصیت بهشتی در ذهن من به جا مانده است سه عنصر بارز وجود دارد كه به آنها به اختصار اشاره میكنم:
اگر بخواهیم شخصیت شهید بهشتی را در یك ترازوی اسلامی ارزیابی كنیم و با یك محك اسلامی بسنجیم باید این ارزیابی و سنجش را بر اساس معیارهای فضیلت در اسلام انجام دهیم و به عبارت دیگر باید بپرسیم ملاك ارجمندی و برتری در اسلام چیست و با داشتن پاسخ این سؤال شخصیت ایشان را ارزیابی كنیم.
شاید تدوین فهرستی جامع و مانع از ملاكهای ارجمندی دشوار باشد، اما قطعاً میتوان گفت كه “تقوی” و “اخلاق” و “شفقت به خلق” و “مدیریت و نظم” و “بینش” و “علم” و “هجرت” و “جهاد و مبارزه” از جملة این ملاكهاست و كسی كه واجد این صفات باشد مسلماً یك انسان والا محسوب میشود. میتوان از وجود یكایك این اوصاف در شخصیت شهید بهشتی تحقیق كرد و این شخصیت را با این معیارها محك زد.
مقام معظم رهبری، كه بیشتر و پیشتر از ما با ایشان دوستی و همكاری داشتهاند، دربارة شهید بهشتی فرمودهاند:
“… این مرد، مردی شدیداً معتقد و متعبد بود، یعنی دین و شریعت را به درستی از بن دندان قبول داشت. با كمال خلوص و صمیمیت عامل به شرع و معتقد به دین بود. از تظاهر و ریاكاری و از كارهایی كه خلاف صمیمیت و خلوص است شدیداً رویگردان بود … و از هر كسی كه دارای این صفات بود بدش میآمد…”
از جمله خصوصیات اخلاقی شهید بهشتی صبور بودن ایشان بود. میزان صبر و بردباری ایشان در كشاكش حوادث و جریانات بعد از پیروزی انقلاب بهتر معلوم شد. روزهایی بود كه ضدانقلاب در همه جا شایع میكرد كه بهشتی در كاخ زندگی میكند و پولهای ملت را به حساب شخصی خود در بانكهای خارجی ریخته است و همسرش یك خانم آلمانی است و امثال این حرفها و تهمتها و بدتر از اینها. تحمل این حرفها برای كسانی كه بهشتی را از بیست – سی سال پیش از آن میشناختند دشوار بود. برای امثال ما كه بارها بهشتی را در سالهای قبل از انقلاب در خانة سادهاش ملاقات كرده بودیم و بعد از انقلاب هم میدیدیم كه هیچ چیز فرقی نكرده و او از همه در همان اتاق پذیرایی كوچك خود كه با موكت مفروش بود پذیرایی میكند شنیدن این تهمتها كه بر او وارد میكردند سخت بود. ضدانقلاب كه گوشت و پوست و خونش از واشنگتن و مسكو و لندن بود، هجرت چند سالة بهشتی به آلمان را بهانة این شایعه كرده بود كه او همسری آلمانی دارد، كه دروغ محض بود و اگر هم فرضاً همسرش آلمانی بود گناهی نكرده بود. باری،ایشان در مقابل همة این تیرهای تهمت صبر میكردند و از كوره در نمیرفتند و متانت خود را از دست نمیدادند و از صراط مستقیم اصول خود بیرون نمیرفتند. همین صبر و تحمیل ایشان بود كه سبب شد امام راحل پس از شهادت ایشان بگویند:
“… آنچه من راجع به ایشان متأثر هستم و شهادت ایشان در مقابل آن ناچیز است، آن مظلومیت ایشان در كشور است.”
توجه به تعلیم و تربیت بارزترین نشانة بینش شهید بهشتی بود. برای فعالیتهای مثمر ثمر بهشتی در عرصة تعلیم و تربیت، حداقل سه نمونه میتوان ذكر كرد. نمونة اول دبیرستان دین و دانش در قم است، نمونة دوم مدرسة طلبگی حقانی، باز هم در قم و نمونة سوم برنامهریزی و تألیف كتابهای درسی در وزارت آموزش و پرورش.
دبیرستان دین و دانش، كه شهید بهشتی در آن دبیر و ظاهراً مدتی هم مدیر بوده، مركز تربیت عدهای جوان تحصیل كرده و متدین بوده است كه بهشتی آنان را در كنار تحصیلات متوسطه با افكار و اخلاق اسلامی آشنا میساخته و در حقیقت با فعالیت در این دبیرستان و جهت دادن به آن، مقدمات لازم را برای پیوند حوزه و دانشگاه تأمین میكرده است. مدرسة حقانی نیز نمونهای از آن تحولی بوده كه بهشتی آرزو داشته در سطح وسیعی در حوزهها به اجرا درآید. او در این مدرسه با همكاری روحانیون دیگری همچون شهید قدوسی و آیتا… جنتی توانست برنامهای نو و نظم و انضباتی تازه در حوزه پدید آورد و نسلی از طلاب جوان را تربیت كند كه امروزه عمدتاً در خدمت انقلاب اسلامی قرار دارند.
حضور مؤثر در بخش برنامهریزی و تألیف كتابهای درسی دینی و قرآن مدارس كشور گواه دیگری بر بصیرت شهید بهشتی است. او پس از بازگشت از آلمان چنین تشخیص داد كه میتواند با نفوذ در بخش حساس كتب درسی وزارت آموزش و پرورش ذهن و دل میلیونها دانشآموز را در سراسر كشور تحت تأثیر قرار دهد. این فرصت هنگام تجدید تألیف كتابهای درسی به مناسبت تحولساختاری در نظام آموزشی آن زمان به دست آمده بود و درین راه بهشتی از همكاری مستقیم شهید باهنر و بعضی اشخاص دیگر و همكاری غیرمستقیم شهید مطهری برخوردار بود. شهید بهشتی و همكاران او توانستند در كتابهای جدید درسی چهرهای جامع و جذاب از اسلام ترسیم كنند و همین كتابها در گرایش جوانان به جانب اسلام در سطح گسترده مؤثر افتاد. بیتردید یكی از دلایل علاقة دانشآموزان به اسلام و حضور مؤثر آنها در صحنههای انقلاب در سالهای 56 و 57 آشنایی آنان با كتابهای درسی دینی در مدارس بود. مقامات ساواك یكی دو سال بعد از انتشار این كتابها به تأثیر انقلابی آنها پی بردند و در صدد حذف بعضی از مطالب آنها برآمدند. من كه خود در آن زمان با شهید باهنر و شهید بهشتی در این فعالیت، مخصترْ همكاری و ارتباطی داشتم به خوبی به یاد دارم كه نسخهای از كتابها را ساواك بررسی كرده بود و دور عباراتی را كه ممكن بود در جوانان از لحاظ اجتماعی و سیاسی تأثیر كند خط قرمز كشیده بود تا در چاپ بعدی حذف شود. این نسخه به دست شهید باهنر افتاده بود و ایشان بسیار نگران بودند مبادا آن مطالب حذف شود و پیام اصلی آن كتابها به گوش نسل جوان آن زمان نرسد، اما خوشبختانه خیزش و خروش جامعة ایرانی در سالهای 56 و 57 مجالی برای اجرای آن نقشه باقی نگذاشت. باری،شهید بهشتی همواره چشم به آیندهای دور و افقی وسیع داشت و با شناخت جریانات پوینده و بالندة اسلامی جامعه، برای تقویت آنها تلاش میكرد و این تلاش،نتیجة بینش و بصیرت وی بود.
از آثار مثبت هجرت او به آلمان، رونق یافتن مركز اسلامی هامبورگ بود. این مركز قطعاً در ایجاد یك جریان و تشكل دانشجویی با آرمانهای اسلامی در اروپا مؤثر بود. بسیاری از جوانان متدین، چه در آلمان و چه در سایر كشورهای اروپایی، توانستند با ارتباط با این مركزْ اعتقاد اسلامی خود را در هجوم جریانات الحادی و خصوصاً ماركسیستی حفظ كند. در آن سالها، كه جنبش چپ دانشجویی در خارج از كشور از نفوذ و قدرت بالایی برخوردار بود،به حق باید شهید بهشتی را یكی از پایهگذاران جنبش اسلامی دانشجویی میان دانشجویان ایرانی خارج از كشور دانست. مركز اسلامی هامبورگ نقطة اتكا و امید این جنبش بود و این تأثیر در درجة اول ناشی از حضور شهید بهشتی بود كه مدیری دانشمند و خوشفكر و خوشبیان و سختكوش بود.
به یاد دارم كه در سال 1346 كه انجمن اسلامی دانشجویان در دانشگاهشیراز تجدید حیات پیدا كرد و با راه و برنامهای نو فعال شد، من شمهای از فعالیتهای علنی آن انجمن را برای یكی از دوستانم كه روحانی جوانی بود و با شهید بهشتی در مركز اسلامی هامبورگ همكاری میكرد در نامهای نوشته بودم و او آن نامه را به بهشتی نشان داده بود و در نامهای كه در پاسخ نامة من فرستاد، اظهار لطف و تأیید و تشویق ایشان را متذكر شده بود. نامة آن دوست، كه از آلمان ارسال شده بود، به دست ساواك شیراز رسیده بود و جزئی از پروندة من شده بود. از آن پس ساواك با تمام قوا در تعطیل آن انجمن و اخراج و تبعید و دستگیری و محكومیت دانشجویان فعال آن كوشید و بیگمان یك عامل مؤثر در آن همه مخالفت، همین آگاهی ساواك و ارتباط ساده و غیرمستقیم ما با شهید بهشتی بود.
همین روحیة جهاد و مبارزه بود كه در سالهای 56 و 57 كسانی مانند شهید بهشتی و شهید مطهری را در صف اول مبارزه قرار داد. اینان در گرماگرم روزهای خوف و خطر انقلاب ثابت كردند كه فعالیتهای فكری و فرهنگیشان از سر عافطیتطلبی نبوده است.
به خوبی به یاد دارم كه روز ششم بهمن سال 57 قرار بود امام خمینی (ره) از پاریس به تهران بیایند. مردم از چند روز پیش خود را برای استقبال از امام آماده كرده بودند، اما در آن روز اعلام شد كه رژیم فرودگاه مهرآباد را محاصره كرده و بازگشت امام به تأخیر افتاده است. انبوه جمعیت انقلابی و خشمگین در آن روز به جای فرودگاه عازم بهشتزهرا شدند و آنجا به سخنرانی شهید بهشتی گوش دادند. من شخصاً خوب به خاطر دارم كه شهید بهشتی چگونه با شجاعت و صراحت خطرپذیری خود را در آن سخنران نشان دادند و اعلام كردند كه بعضی اشخاص به ما مراجعه میكنند و ما را از خطراتی كه در این راه وجود دارد آگاه میكنند و از آنها بر حذر میدارند و به ما نصیحت میكنند كه با احتیاط بیشتری عمل كنیم، اما من اعلام میكنم كه ما كه این راه را به رهبری امام خمینی برگزیدهایم، از آغاز، خود را برای شهادت در راه خدا آماده كردهایم و كشته شدن در این راه را سعادت ابدی میدانیم. خونسردی و اطمینان و استواری او در آن روز مایة اعجاب و تحسین بود و واقعة هفتم تیر سال 60 نشان داد كه بهشتی مصداق آیة “و من المؤمنین رجالٌ صدقوا ما عاهدوا الله علیه …” بوده است.
منبع:farsnews.com
ارسال مقاله توسط کاربر محترم سايت : rozzar
خاطره نخستین دیدار خود با شهید بهشتی را فراموش نمیكنم. سال 1337، دانشآموز سال دوم دبیرستان بودم و سیزده سال داشتم. دبیرستان علوی یك مدرسة اسلامی بود كه در آن به دین و اخلاق و آموزش اهمیت بسیار داده میشد. تدریس زبان انگلیسی هم در آن مدرسه مهم و جدی بود. معلمی داشتیم پاكستانی كه تحصیلكردة اكسفورد بود و به او “مستر هاشمی” میگفتیم. روزی پیش از ظهر كه مستر هاشمی مشغول تدریس بود ناگهان دو نفر روحانی برای ورود به كلاس اجازه خواستند، یكی از آن دو، آقای علیاصغر كرباسچیان، معروف به علامه، مؤسس مدرسة ما بود و دیگری سیدی بلندقامت و خوشصورت كه با معرفی آقای علامه معلوم شد آقای بهشتی است.
روحانی تازهوارد نگاه نافذ و لبخندی دلنشین و صدایی گیرا و متین داشت و در همان دقایق اول، توجه و احترام همگان را برانگیخت. آقای بهشتی با معلم كلاس چند جملهای انگلیسی صحبت كردند و از او خواستند تدریس را ادامه دهد. بعد از چند دقیقه كه از تدریس و سؤال و جواب در كلاس گذشت آقای بهشتی شروع به صحبت كردند و گرم و مهربان، دانشآموزان را در فراگیری زبان انگلیسی راهنمایی و تشویق كردند و خود مثالهایی آوردند و عملاً در تدریس انگلیسی شركت جستند. این دیدار در من و دوستان همكلاسیام، كه عدهای از آنها امروز در جمهوری اسلامی عهدهدار مسئولیتهای مهم هستند اثری شیرین و شگرف بر جای نهاد. در آن زمان برای ما تصور اینكه یك روحانی،علاوه بر زبان عربی،زبان انگلیسی هم بداند دشوار بود و آن روز ما با چنین پدیدة نادری مواجه شده بودیم و حیرت كرده بودیم.
آخرین دیدار با شهید بهشتی را نیز فراموش نمیكنم. بیستوسه سال بعد از آن اولین دیدار، در اواخر بهار سال 1360، روزی آقای بهشتی من و یكی از دوستانم را، كه اتفاقاً او هم دانشآموز همان كلاس و همان مدرسه بود،به ساختمان دادگستری دعوت كردند.
روزگار، با انقلاب اسلامی دگرگون شده بود و آن روحانی جوان اكنون در مقام رئیس دیوان عالی كشور، شخصیتی درجه اول و مؤثر در انقلاب و ادارة كشور محسوب میشد. صحبت از این بود كه با انقلاب فرهنگی ضرورت تغییراتی در برنامههای درسی دانشگاهی مطرح شده و از هماكنون لازم است برای تدریس درس معارف اسلامی مدرسانی شایسته تربیت شوند و آقای بهشتی از ما میخواستند برای یك دورة آموزشی تربیت مدرس معارف اسلامی برنامة درسی تدوین كنیم. در فاصلة این دو دیدار، بهشتی همواره در صحنه و عرصة دید من و امثال مشهود و مشهور بود. در سال 1346، كه در انجمن اسلامی دانشجویان، دانشگاه شیراز فعالیت داشتم، گزارشی از آن فعالیتها را، توسط دوستی كه در مركز اسلامی هامبورگ با آقای بهشتی همكاری میكرد، برای ایشان فرستادم و چندی بعد پاسخی مكتوب و دلگرمكننده دریافت كردم. پاسخی كه تصویر آن را، بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، در پروندة خود در ساواك مشاهده كردم و دلیل آن همه فشار و حساسیت را كه از آن تاریخ به بعد نسبت به خودم و دوستانم در ساواك پیدا شده بود دانستم.
بعد از مراجعت آقای بهشتی از آلمان ملاقاتهایی پراكنده و همكارهایی جستهگریخته با ایشان داشتم، كه مهمترین آنها همكاری در تألیف كتاب “فلسفة دین” برای سال آخر دبیرستانها بود، كه آقای بهشتی و شهید باهنر و آقای علی گلزادة غفوری تألیف آن را بر عهده داشتند. با ظهور انقلاب اسلامی و پیروزی آن، ارتباط و همكاری شهید بهشتی در شورای مركزی حزب جمهوری اسلامی و در خصوص مسائل مربوط به شورای انقلاب روزافزون شد و من فرصت یافتم تا بهشتی را از نزدیك، بیشتر و بهتر، بشناسم.
در تصویری كه از شخصیت بهشتی در ذهن من به جا مانده است سه عنصر بارز وجود دارد كه به آنها به اختصار اشاره میكنم:
1. نظم
2. امیدواری
3. ابتكار و نوآوری
اگر بخواهیم شخصیت شهید بهشتی را در یك ترازوی اسلامی ارزیابی كنیم و با یك محك اسلامی بسنجیم باید این ارزیابی و سنجش را بر اساس معیارهای فضیلت در اسلام انجام دهیم و به عبارت دیگر باید بپرسیم ملاك ارجمندی و برتری در اسلام چیست و با داشتن پاسخ این سؤال شخصیت ایشان را ارزیابی كنیم.
شاید تدوین فهرستی جامع و مانع از ملاكهای ارجمندی دشوار باشد، اما قطعاً میتوان گفت كه “تقوی” و “اخلاق” و “شفقت به خلق” و “مدیریت و نظم” و “بینش” و “علم” و “هجرت” و “جهاد و مبارزه” از جملة این ملاكهاست و كسی كه واجد این صفات باشد مسلماً یك انسان والا محسوب میشود. میتوان از وجود یكایك این اوصاف در شخصیت شهید بهشتی تحقیق كرد و این شخصیت را با این معیارها محك زد.
1. تقوی
مقام معظم رهبری، كه بیشتر و پیشتر از ما با ایشان دوستی و همكاری داشتهاند، دربارة شهید بهشتی فرمودهاند:
“… این مرد، مردی شدیداً معتقد و متعبد بود، یعنی دین و شریعت را به درستی از بن دندان قبول داشت. با كمال خلوص و صمیمیت عامل به شرع و معتقد به دین بود. از تظاهر و ریاكاری و از كارهایی كه خلاف صمیمیت و خلوص است شدیداً رویگردان بود … و از هر كسی كه دارای این صفات بود بدش میآمد…”
2. اخلاق
از جمله خصوصیات اخلاقی شهید بهشتی صبور بودن ایشان بود. میزان صبر و بردباری ایشان در كشاكش حوادث و جریانات بعد از پیروزی انقلاب بهتر معلوم شد. روزهایی بود كه ضدانقلاب در همه جا شایع میكرد كه بهشتی در كاخ زندگی میكند و پولهای ملت را به حساب شخصی خود در بانكهای خارجی ریخته است و همسرش یك خانم آلمانی است و امثال این حرفها و تهمتها و بدتر از اینها. تحمل این حرفها برای كسانی كه بهشتی را از بیست – سی سال پیش از آن میشناختند دشوار بود. برای امثال ما كه بارها بهشتی را در سالهای قبل از انقلاب در خانة سادهاش ملاقات كرده بودیم و بعد از انقلاب هم میدیدیم كه هیچ چیز فرقی نكرده و او از همه در همان اتاق پذیرایی كوچك خود كه با موكت مفروش بود پذیرایی میكند شنیدن این تهمتها كه بر او وارد میكردند سخت بود. ضدانقلاب كه گوشت و پوست و خونش از واشنگتن و مسكو و لندن بود، هجرت چند سالة بهشتی به آلمان را بهانة این شایعه كرده بود كه او همسری آلمانی دارد، كه دروغ محض بود و اگر هم فرضاً همسرش آلمانی بود گناهی نكرده بود. باری،ایشان در مقابل همة این تیرهای تهمت صبر میكردند و از كوره در نمیرفتند و متانت خود را از دست نمیدادند و از صراط مستقیم اصول خود بیرون نمیرفتند. همین صبر و تحمیل ایشان بود كه سبب شد امام راحل پس از شهادت ایشان بگویند:
“… آنچه من راجع به ایشان متأثر هستم و شهادت ایشان در مقابل آن ناچیز است، آن مظلومیت ایشان در كشور است.”
3. بینش
توجه به تعلیم و تربیت بارزترین نشانة بینش شهید بهشتی بود. برای فعالیتهای مثمر ثمر بهشتی در عرصة تعلیم و تربیت، حداقل سه نمونه میتوان ذكر كرد. نمونة اول دبیرستان دین و دانش در قم است، نمونة دوم مدرسة طلبگی حقانی، باز هم در قم و نمونة سوم برنامهریزی و تألیف كتابهای درسی در وزارت آموزش و پرورش.
دبیرستان دین و دانش، كه شهید بهشتی در آن دبیر و ظاهراً مدتی هم مدیر بوده، مركز تربیت عدهای جوان تحصیل كرده و متدین بوده است كه بهشتی آنان را در كنار تحصیلات متوسطه با افكار و اخلاق اسلامی آشنا میساخته و در حقیقت با فعالیت در این دبیرستان و جهت دادن به آن، مقدمات لازم را برای پیوند حوزه و دانشگاه تأمین میكرده است. مدرسة حقانی نیز نمونهای از آن تحولی بوده كه بهشتی آرزو داشته در سطح وسیعی در حوزهها به اجرا درآید. او در این مدرسه با همكاری روحانیون دیگری همچون شهید قدوسی و آیتا… جنتی توانست برنامهای نو و نظم و انضباتی تازه در حوزه پدید آورد و نسلی از طلاب جوان را تربیت كند كه امروزه عمدتاً در خدمت انقلاب اسلامی قرار دارند.
حضور مؤثر در بخش برنامهریزی و تألیف كتابهای درسی دینی و قرآن مدارس كشور گواه دیگری بر بصیرت شهید بهشتی است. او پس از بازگشت از آلمان چنین تشخیص داد كه میتواند با نفوذ در بخش حساس كتب درسی وزارت آموزش و پرورش ذهن و دل میلیونها دانشآموز را در سراسر كشور تحت تأثیر قرار دهد. این فرصت هنگام تجدید تألیف كتابهای درسی به مناسبت تحولساختاری در نظام آموزشی آن زمان به دست آمده بود و درین راه بهشتی از همكاری مستقیم شهید باهنر و بعضی اشخاص دیگر و همكاری غیرمستقیم شهید مطهری برخوردار بود. شهید بهشتی و همكاران او توانستند در كتابهای جدید درسی چهرهای جامع و جذاب از اسلام ترسیم كنند و همین كتابها در گرایش جوانان به جانب اسلام در سطح گسترده مؤثر افتاد. بیتردید یكی از دلایل علاقة دانشآموزان به اسلام و حضور مؤثر آنها در صحنههای انقلاب در سالهای 56 و 57 آشنایی آنان با كتابهای درسی دینی در مدارس بود. مقامات ساواك یكی دو سال بعد از انتشار این كتابها به تأثیر انقلابی آنها پی بردند و در صدد حذف بعضی از مطالب آنها برآمدند. من كه خود در آن زمان با شهید باهنر و شهید بهشتی در این فعالیت، مخصترْ همكاری و ارتباطی داشتم به خوبی به یاد دارم كه نسخهای از كتابها را ساواك بررسی كرده بود و دور عباراتی را كه ممكن بود در جوانان از لحاظ اجتماعی و سیاسی تأثیر كند خط قرمز كشیده بود تا در چاپ بعدی حذف شود. این نسخه به دست شهید باهنر افتاده بود و ایشان بسیار نگران بودند مبادا آن مطالب حذف شود و پیام اصلی آن كتابها به گوش نسل جوان آن زمان نرسد، اما خوشبختانه خیزش و خروش جامعة ایرانی در سالهای 56 و 57 مجالی برای اجرای آن نقشه باقی نگذاشت. باری،شهید بهشتی همواره چشم به آیندهای دور و افقی وسیع داشت و با شناخت جریانات پوینده و بالندة اسلامی جامعه، برای تقویت آنها تلاش میكرد و این تلاش،نتیجة بینش و بصیرت وی بود.
4. علم
5. هجرت
از آثار مثبت هجرت او به آلمان، رونق یافتن مركز اسلامی هامبورگ بود. این مركز قطعاً در ایجاد یك جریان و تشكل دانشجویی با آرمانهای اسلامی در اروپا مؤثر بود. بسیاری از جوانان متدین، چه در آلمان و چه در سایر كشورهای اروپایی، توانستند با ارتباط با این مركزْ اعتقاد اسلامی خود را در هجوم جریانات الحادی و خصوصاً ماركسیستی حفظ كند. در آن سالها، كه جنبش چپ دانشجویی در خارج از كشور از نفوذ و قدرت بالایی برخوردار بود،به حق باید شهید بهشتی را یكی از پایهگذاران جنبش اسلامی دانشجویی میان دانشجویان ایرانی خارج از كشور دانست. مركز اسلامی هامبورگ نقطة اتكا و امید این جنبش بود و این تأثیر در درجة اول ناشی از حضور شهید بهشتی بود كه مدیری دانشمند و خوشفكر و خوشبیان و سختكوش بود.
6. شفقت به خلق
7. جهاد و مبارزه
به یاد دارم كه در سال 1346 كه انجمن اسلامی دانشجویان در دانشگاهشیراز تجدید حیات پیدا كرد و با راه و برنامهای نو فعال شد، من شمهای از فعالیتهای علنی آن انجمن را برای یكی از دوستانم كه روحانی جوانی بود و با شهید بهشتی در مركز اسلامی هامبورگ همكاری میكرد در نامهای نوشته بودم و او آن نامه را به بهشتی نشان داده بود و در نامهای كه در پاسخ نامة من فرستاد، اظهار لطف و تأیید و تشویق ایشان را متذكر شده بود. نامة آن دوست، كه از آلمان ارسال شده بود، به دست ساواك شیراز رسیده بود و جزئی از پروندة من شده بود. از آن پس ساواك با تمام قوا در تعطیل آن انجمن و اخراج و تبعید و دستگیری و محكومیت دانشجویان فعال آن كوشید و بیگمان یك عامل مؤثر در آن همه مخالفت، همین آگاهی ساواك و ارتباط ساده و غیرمستقیم ما با شهید بهشتی بود.
همین روحیة جهاد و مبارزه بود كه در سالهای 56 و 57 كسانی مانند شهید بهشتی و شهید مطهری را در صف اول مبارزه قرار داد. اینان در گرماگرم روزهای خوف و خطر انقلاب ثابت كردند كه فعالیتهای فكری و فرهنگیشان از سر عافطیتطلبی نبوده است.
به خوبی به یاد دارم كه روز ششم بهمن سال 57 قرار بود امام خمینی (ره) از پاریس به تهران بیایند. مردم از چند روز پیش خود را برای استقبال از امام آماده كرده بودند، اما در آن روز اعلام شد كه رژیم فرودگاه مهرآباد را محاصره كرده و بازگشت امام به تأخیر افتاده است. انبوه جمعیت انقلابی و خشمگین در آن روز به جای فرودگاه عازم بهشتزهرا شدند و آنجا به سخنرانی شهید بهشتی گوش دادند. من شخصاً خوب به خاطر دارم كه شهید بهشتی چگونه با شجاعت و صراحت خطرپذیری خود را در آن سخنران نشان دادند و اعلام كردند كه بعضی اشخاص به ما مراجعه میكنند و ما را از خطراتی كه در این راه وجود دارد آگاه میكنند و از آنها بر حذر میدارند و به ما نصیحت میكنند كه با احتیاط بیشتری عمل كنیم، اما من اعلام میكنم كه ما كه این راه را به رهبری امام خمینی برگزیدهایم، از آغاز، خود را برای شهادت در راه خدا آماده كردهایم و كشته شدن در این راه را سعادت ابدی میدانیم. خونسردی و اطمینان و استواری او در آن روز مایة اعجاب و تحسین بود و واقعة هفتم تیر سال 60 نشان داد كه بهشتی مصداق آیة “و من المؤمنین رجالٌ صدقوا ما عاهدوا الله علیه …” بوده است.
منبع:farsnews.com
ارسال مقاله توسط کاربر محترم سايت : rozzar
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}